مهمون از راه اومده شهر شده آماده
بازم امشب تو حرم غلغله و فریاده
تا از دل ابر تیره بیرون نشوید
چون ماه چراغ راه گردون نشوید
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
بازآ که غم زمانه از دل برود
خواب از سر روزگار غافل برود
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
هرچند ز غربتت گزند آمده بود
زخمت به روانِ دردمند آمده بود