این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
تیر كمتر بزنید از پی صیدِ بالش
چشمِ مرغانِ حرم میدود از دنبالش
به غیر تو که به تن کردهای تماشا را
ندید چشم کسی ایستاده دریا را