شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

ایستاده دریا

به غیر تو که به تن کرده‌ای تماشا را
ندید چشم کسی ایستاده دریا را

بگو فضایل خود را که نور چهرهٔ تو
گرفته است ز ما فرصت تماشا را

به احترام تو باید فرات برخیزد
بزن به آب دوباره عصای موسی را

برای آن‌که شفا گیرد از تو موج علیل
بخوان بر آب، حدیث لب مسیحا را

چه آب را برسانی، چه تشنه برگردی
تو فتح می‌کنی آخر تمام دل‌ها را

و آب مهریهٔ فاطمه‌ست، می‌دانیم
چه ظالمانه ربودند حق زهرا را!
::
بکار دست خودت را، که پر شکوفه کند
اذان روشنِ گلدسته‌های فردا را