ای کاش تو را به دشت غربت نکُشند
لبتشنه، پس از دعوت و بیعت نکشند
آن گوشه نگاه کوچکی روییدهست
بر خاک پگاه کوچکی روییدهست
بیتابتر از جانِ پریشان در تب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
مفتاح اجابت دعایش، خواندند
سرچشمۀ رحمت خدایش، خواندند
آن یار که غائب است روی ماهش
تقواطلبیست، رسمِ خاطرخواهش
ای دلشدگان! شاهد مقصود آمد
در پردۀ غیب آن که نهان بود آمد
مدهوشم از این عطر پراکندهٔ سیب
این است همان رایحهٔ روحفریب
ای فاطمه را شمیم! کی میآیی؟
جانبخشتر از نسیم! کی میآیی؟
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده