تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی