او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...