داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید