خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
خاموش ولی غرق ترنّم بودی
در خلسۀ عاشقانهات گُم بودی
مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
سلام! ای سلام خدا بر سلامت!
درود! ای کلام الهی، کلامت!