قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
دلم تنهاست، ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده