شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

کنار پنجره‌فولاد...

قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
تا چشم کار می‌کند اینجا
جمعیّت است و نور و کبوتر

امشب کبوتر دل تنگم
مهمان آشیانۀ آقاست
امشب تنم نشسته در آشوب
گویی نقاره‌خانۀ آقاست

آقا بگیر دست دلم را
از پشت آن ضریح طلایی
چشم‌انتظار مرهم سبزی‌ست
این زخم، زخم کرببلایی

امشب حرم، چقدر شلوغ است
بوی اذان رها شده در باد
مثل همیشه می‌شکند تلخ
بغضی کنار پنجره‌فولاد...