قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
مرا از حلقۀ غمها رها کن
مرا از بند ماتمها رها کن
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
نه پاره پاره پاره پیکرت را
نه حتّی مشتی از خاکسترت را