داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
پروندۀ جرم مستند را چه کنم؟
شرمندگی الی الابد را چه کنم؟
در شور و شر حجاز تنهاست علی
در نیمهشبِ نماز تنهاست علی
آن جانِ جهانِ جود برمیگردد
ـ بر اجدادش درود ـ برمیگردد
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی