قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
این لحظهها قیامت عظمای چیستند؟
چون آیههای واقعه هستند و نیستند؟
رفتهست آن حماسۀ خونین ز یادها
دارد زیاد میشود ابنزیادها
تق تق...کلون در...کسی از راه میرسد
از کوچههای خسته و گمراه میرسد
خاک، لبتشنۀ باران فراگیر دعایت
پلک بر هم نزند باد صبا جز به هوایت