سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست