میوزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه
میکند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه
در هر مصیبت و محنی فَابکِ لِلحُسَین
در هر عزای دلشکنی فَابکِ لِلحُسَین
فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان
حیرتفزای طور شود جلوهزارمان
بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت
یوسفترین شهید خدا پیرهن نداشت
دلی که الفت دیرینه با بلا دارد
همیشه دست در آغوشِ اِبتلا دارد