شگفتا راه عشق است این، که مرد جاده میخواهد
حریفی پاکباز و امتحان پسداده میخواهد
میوزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه
میکند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه
فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان
حیرتفزای طور شود جلوهزارمان
بگو چه بود اگر خواب یا خیال نبود؟!
که روح سرکش من در زمان حال نبود
دلی که الفت دیرینه با بلا دارد
همیشه دست در آغوشِ اِبتلا دارد