گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی