او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
نور با آینه وقتی متقابل باشد
ذره کوچکتر از آن است که حائل باشد
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
کیست او؟ نیست کسی در دو جهان مانندش
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در بندش
منصوره و راضیّه و مرضیّه و زهرا
معصومه و نوریّه و صدّیقۀ کبری