شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟