در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
پر از لبخند، از آن خواب شیرین چشم وا کردی
نگاه انداختی در آینه خود را صدا کردی
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
روز عاشوراست
کربلا غوغاست
گفت: آمد دلم به جان، گفتم
از چه؟ گفت: از غمِ زمان، گفتم