سحر دمیده و بر شیشه میزند باران
هوا مسیحنفس شد، به مقدم رمضان
بخوان که اشک بریزم کمی به حال خودم
دل شکستۀ من! ای شکسته بال خودم
کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود