رسول خدا(صلىاللهعلیهوآله) فرمود:
«یا علی هذه فاطمة ودیعة الله و ودیعة رسوله عندک، فاحفظ الله واحفظنی فی ودیعتی؛ على جان! فاطمه امانت الهى و امانت رسول او نزد توست، از امانت خدا و رسولش به شایستگى مراقبت و نگاهدارى آن.»
رسول خدا(صلىاللهعلیهوآله) فرمود:
ای علی! به تو مژده میدهم که خدای عزّوجلّ قبل از آنکه من زهرا را در زمین به ازدواج تو درآورم، در آسمان او را به عقد تو درآورده است.
زمانی که همۀ مردم در کفر و بتپرستی به سر میبردند، خدیجه به من ایمان آورد و آنگاه که مردم تکذیبم کردند، مرا تصدیق کرد و زمانی که مردم مرا از همه چیز محروم ساختند، خدیجه مال و داراییاش را در اختیارم نهاد و خداوند از او به من فرزند عطا کرد و از دیگر زنان فرزندی نصیبم نشد.
مادر! خداوند تو را در جوار رحمت خویش قرار دهد، تو پس از مادرم در حق من مادری کردی، خود گرسنه بودی ولی مرا سیر کردی، از لباسی برخوردار نبودی ولی مرا لباس میپوشاندی، خود از غذای مطبوع و دلپذیر استفاده نکردی، ولی آن را به من خوراندی، و این کار را برای رضای خدا و پاداش آخرت انجام دادی.
واى بر تو ای مدینه! مرا ديگر مادر پسران مخوان... كه مرا به ياد شيران بيشهام میاندازى... من پسرانى داشتم که به خاطر آنان مرا امالبنین میخواندند... ولی امروز دیگر پسری ندارم... چهار پسر که مانند عقابهای کوهسار بودند... و با بريده شدن رگ حيات، به مرگ پيوستند...
خطبۀ فراموش نشدنی زینب کبری در بازار کوفه یک حرف زدن معمولی نیست؛ یک تحلیل عظیم از وضع جامعۀ اسلامی در آن دوره است که با زیباترین کلمات و با عمیقترین و غنیترین مفاهیم در آن شرائط بیان شده است.
هنگام بازگشت کاروان حسینی به مدینه، حضرت امّكلثوم(علیهاالسلام) میگریست و این اشعار را میخواند:
مَدِينَةَ جَدِّنَا لَا تَقْبَلِينَا
فَبِالْحَسَرَاتِ وَ الْأَحْزَانِ جِئْنَا
ای شهر جدّ ما! ما را مپذير كه ما با اندوه و حسرت آمديم