حسین آمد و آزاد از یزیدت کرد
خلاص از قفس وعده و وعیدت کرد
سیاه بود و سیاهی هر آنچه میدیدی
تو را سپرد به آیینه، رو سپیدت کرد
چه گفت با تو در آن لحظههای تشنه حسین؟
کدام زمزمه سیراب از امیدت کرد
به دست و پای تو بار چه قفلها که نبود
حسین آمد و سرشار از کلیدت کرد
جنون تو را به مرادت رساند ناگاهان
عجب تشرّف سبزی! جنون مریدت کرد
نصیب هر کس و ناکس نمیشود این بخت
قرار بود بمیری خدا شهیدت کرد
نه پیشوند و نه پسوند، حرّ حرّی تو
حسین آمد و آزاد از یزیدت کرد
مرتضی امیریاسفندقه
شاعر ولایی، راوی فرازهای تأثیرگذار تاریخ تشیع است؛ اما این روایت میتواند بسیار فراتر از گزارش صِرف باشد. تحلیل، لایهی دیگریست که شاعر میتواند در شعر ایجاد کند و با روایت تحلیلگرانه بر عمق محتوایی و تأثیرگذاری شعر بیفزاید.
تحلیل برآمده از مطالعه و معرفت و درک عمیق شاعر، میتواند در تأثیرپذیری مخاطب و عبرتآموزی و گرهخوردگی فکر و ذهن او و حتی پیوند زندگی او با واقعهی تاریخی و شخصیتهای مقدس و والا مفید باشد.
غزل ماندگار و برجستهی مرتضی امیری اسفندقه نمونهی درخشانی از این دست است. شاعر در این غزل، در قالب روایتِ کربلایی شدن حر ریاحی(علیهالسلام)، با ارائهی تحلیل خود از عظمت قیام حسینی و تحول آن در قلبها و جانهای آماده و مستعد، گویا با بیانی نمادین همهی شیعیان مشتاق را خطاب قرار داده است و آنها را به پذیرش این تحول، ترغیب و به کربلایی شدن و پیوستن به قافلهی عشق بیش از پیش امیدوار میکند.