به طور کل، ابهام شعر ممکن است در سه سطح روی نماید. سطح اول، ابهام زبانی است که آن را «اغلاق» یا «تعقید» نیز مینامند (و چه اسامی با مسمّاییاند این کلمات غلیظ عربی برای این مفهوم.) این ابهام، غالباً حاصل غرابت واژگانی و یا ناتوانی شاعر در چیدن اجزای جمله است و البته نامطلوب.
سطح دوم، ابهام تصویری یا مضمونی است. اینجا اجزای جمله درست کار میکنند و اگر خللی هست، به سبب تزاحم یا نامأنوس بودن تصویرها و پیچیدگی مضامین و امثال اینهاست. گاهی نیز گویا باروت خلّاقیت شاعر بسیار بوده است.
سطح سوم، ابهام مفهومی است و غالباً در محور عمودی شعر اتفاق میافتد. اینجا هم زبان رساست و هم تخیّل شفّاف و عینی. فقط فضایی که شاعر ترسیم میکند ذاتاً مبهم است و یا او نتوانسته است خواننده را به خوبی به درون این فضا هدایت کند.
به واقع ابهام اگر هم خوب است، در این شکل خودش است، یعنی صورتِ زبان کاملاً شفّاف است و اگر ابهامی وجود دارد، در طرح یا فضای آن است؛ آن هم به گونهای که آدمی را نمیرماند، بلکه به حدسهای گوناگون میکشاند. فرق است میان ابهامی که آدم را مأیوس میسازد و ابهامی که آدم را در شعر شریک میکند.
البته نباید طرح کلّی فضا یا روایت، در بندِ بازخوانی شعر باشد. این طرح، میباید در همان اولین مواجهه خود را نشان دهد، ولو به صورت هالهای و اجمالی. در مواجهههای بعدی، جزئیات این فضا و ارتباط بین اجزاست که روشن میشود.
شعرهای روایی مهدی اخوان ثالث، به ویژه «کتیبه» و «مرد و مرکب» سرشار است از ظرایف زبانی و نکات بلاغی، ولی همه اینها نه تنها مانع شفافیت طرح کلّی شعر نشده است، بلکه انگیزۀ ما را برای بازخوانی اثر و التذاذ بیشتر از آن، افزایش میدهد. چرا؟ چون در اولین خوانش شعر، کلیات به دست میآید و در نوبتهای بعدی به ظرایف آن توجه میکنیم.
گاهی یک مهآلودگی دلپذیر هم در سرودهها میتوان یافت که آدمی را برای پیش رفتن بیشتر در این مه و دیدن کامل شبحی که از لابهلای آن خود را نشان میدهد، ترغیب میکند. البته مسألۀ مهم این است که شبحی را بتوان دید و آن شبح چنان جذاب باشد که ما را به حرکت وادارد. این غرابت و مهآلودگی فضا، گاهی با برداشتهایی بدیع از پدیدههای پیرامون نیز همراه است.
پدیدآورنده
منبع