اصغر عظیمی‌مهر

اصغر عظیمی‌مهر ۳۰ اردیبهشت ۱۳۵۸ در کرمانشاه متولد شد. وی مدرک کارشناسی علوم سیاسی و کارشناسی‌ارشد زبان و ادبیات فارسی را از دانشگاه رازی کرمانشاه اخذ کرد. او در کنگره‌های متعددی ازجمله کتاب سال شعر جوان برگزیده شده و چندین کنگرۀ شعر دفاع مقدس را داوری کرده است. از مسئولیت‌های فرهنگی عظیمی‌مهر می‌توان به مدیریت مؤسسۀ انتشاراتی دوک اشاره کرد. از او آثاری چون «همیشه حق با دیوانه‌هاست»، «دوستت دارم امضای من است» و «شعر شیطان است» منتشر شده است.

پایگاه اشعار مناسب اجرا در هیأت

اصغر عظیمی‌مهر

اصغر عظیمی‌مهر

والشّمس...

از روی توست ماه اگر این‌سان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است

پیامبر اعظم صلوات‌الله‌علیه‌وآله

آینه گردانی

غزل

برگردید...

مردان غیور قصّه‌ها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید

شهدا

چاره‌ها

رباعی

بخوان دعای فرج

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

میلاد عرفان‌پور

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

رضا خورشیدی‌فرد

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

میلاد عرفان‌پور

کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان
بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان

مهدی جهاندار

پیِ خورشید، شب تا صبح، در سوزِ مِه و باران
به گریه تاختیم از غرب تا شرق ارسباران

میثم داودی

دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز

امام خامنه‌ای

سراپا اگر زرد و پژمرده‌ایم
ولی دل به پاییز نسپرده‌ایم

قیصر امین‌پور

ای فاطمه را شمیم! کی می‌آیی؟
جان‌بخش‌تر از نسیم! کی می‌آیی؟

محمدجواد غفورزاده

چشم دل باز کن که جان بینی
آن‌چه نادیدنی‌ست آن بینی

هاتف اصفهانی

دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم
دوباره عطر گیسویت؛ چقدر امشب پریشانم

سیدحمیدرضا برقعی

چشمه‌های خروشان تو را می‌شناسند
موج‌های پریشان تو را می‌شناسند

قیصر امین‌پور

اوصاف تو از ابتدا تا انتها نور
آیینه‌ای، آیینه‌ای سر تا به پا نور

سیدمحمدجواد شرافت

اصغر عظیمی‌مهر

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله! خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟ میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان

پیِ خورشید، شب تا صبح، در سوزِ مِه و باران به گریه تاختیم از غرب تا شرق ارسباران

دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز

سراپا اگر زرد و پژمرده‌ایم ولی دل به پاییز نسپرده‌ایم

ای فاطمه را شمیم! کی می‌آیی؟ جان‌بخش‌تر از نسیم! کی می‌آیی؟

چشم دل باز کن که جان بینی آن‌چه نادیدنی‌ست آن بینی

دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم دوباره عطر گیسویت؛ چقدر امشب پریشانم

چشمه‌های خروشان تو را می‌شناسند موج‌های پریشان تو را می‌شناسند

اوصاف تو از ابتدا تا انتها نور آیینه‌ای، آیینه‌ای سر تا به پا نور

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان
بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان

پیِ خورشید، شب تا صبح، در سوزِ مِه و باران
به گریه تاختیم از غرب تا شرق ارسباران

دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز

سراپا اگر زرد و پژمرده‌ایم
ولی دل به پاییز نسپرده‌ایم

ای فاطمه را شمیم! کی می‌آیی؟
جان‌بخش‌تر از نسیم! کی می‌آیی؟

چشم دل باز کن که جان بینی
آن‌چه نادیدنی‌ست آن بینی

دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم
دوباره عطر گیسویت؛ چقدر امشب پریشانم

چشمه‌های خروشان تو را می‌شناسند
موج‌های پریشان تو را می‌شناسند

اوصاف تو از ابتدا تا انتها نور
آیینه‌ای، آیینه‌ای سر تا به پا نور