سیدمسیح شاهچراغ

سیدمسیح شاهچراغ سال ۱۳۶۴ در شهرستان دامغان متولد شد. با علاقه‌ای که به دروس حوزوی داشت برای تحصیل در این زمینه عازم قم شد و هم‌اکنون در سطوح عالیه حوزه قم مشغول به تحصیل است. در کنار دروس حوزه به تحصیل در دانشگاه نیز پرداخت و دانشجوی رشتۀ‌ کلام امامیه در مقطع دکتری است. شاهچراغی سرودن را به‌صورت جدی از سال ۸۶ آغاز کرد و تا کنون در کنگره‌های مختلفی برگزیده شده است.

پایگاه اشعار مناسب اجرا در هیأت

سیدمسیح شاهچراغ

سیدمسیح شاهچراغ

عباس‌های لب‌تشنه

در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بی‌کران دارد

دفاع مقدس

شب‌های شعر حجره

غزل

فراق تو

آتشفشان زخم منم، داغ دیده‌ام
خاکسترم، بهار به آتش کشیده‌ام

حضرت زینب علیهاالسلام

فصل صبر

غزل

فداها ابوها

هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست
هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست

سیدمحمدجواد شرافت

چه سخت است داغ علمدار دیدن
غم یار، در اوج پیکار دیدن

محمدمهدی سیار

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

مهدی جهاندار

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

میلاد عرفان‌پور

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

رضا خورشیدی‌فرد

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

میلاد عرفان‌پور

ای جذبهٔ ذی‌الحجه و شور رمضانم
در شادی شعبان تو غرق است جهانم

سیدمحمدجواد شرافت

از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز

هادی فردوسی

نه از جرم و عقاب خود می‌ترسم
نه از کمیِ ثواب خود می‌ترسم

حامد طونی

ای نام تو بهترین سرآغاز
بی‌نام تو نامه کی کنم باز؟

نظامی گنجوی

شروع قصه با برگشتن تو
کجا ما و کجا برگشتن تو

سیدحبیب نظاری

بی‌تو ای جانِ جهان، جان و جهان را چه کنم؟
خود جهان می‌گذرد، ماندن جان را چه کنم؟

علیرضا قزوه

سیدمسیح شاهچراغ

هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست

چه سخت است داغ علمدار دیدن غم یار، در اوج پیکار دیدن

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله! خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟ میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

ای جذبهٔ ذی‌الحجه و شور رمضانم در شادی شعبان تو غرق است جهانم

از زخم شناسنامه دارند هنوز در مسجد خون اقامه دارند هنوز

نه از جرم و عقاب خود می‌ترسم نه از کمیِ ثواب خود می‌ترسم

ای نام تو بهترین سرآغاز بی‌نام تو نامه کی کنم باز؟

شروع قصه با برگشتن تو کجا ما و کجا برگشتن تو

بی‌تو ای جانِ جهان، جان و جهان را چه کنم؟ خود جهان می‌گذرد، ماندن جان را چه کنم؟

هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست
هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست

چه سخت است داغ علمدار دیدن
غم یار، در اوج پیکار دیدن

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

ای جذبهٔ ذی‌الحجه و شور رمضانم
در شادی شعبان تو غرق است جهانم

از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز

نه از جرم و عقاب خود می‌ترسم
نه از کمیِ ثواب خود می‌ترسم

ای نام تو بهترین سرآغاز
بی‌نام تو نامه کی کنم باز؟

شروع قصه با برگشتن تو
کجا ما و کجا برگشتن تو

بی‌تو ای جانِ جهان، جان و جهان را چه کنم؟
خود جهان می‌گذرد، ماندن جان را چه کنم؟