نفیسه‌سادات موسوی

نفیسه سادات موسوی ۲۳ مرداد ۱۳۶۹ در تهران متولد شد. وی سرودن را به‌طور جدی از سال ۹۲ آغاز کرد. او کارشناس زبان و ادبیات چینی و دانشجوی کارشناسی‌ارشد رشته واژه‌گزینی است. موسوی در عرصه نویسندگی نیز فعالیت دارد و به‌عنوان معلم به تدریس می‌پردازد. موسوی از اعضای مؤسس حلقۀ ادبی مجاز است. «نارنج»، «بی‌نا»، «سنگ، کاغذ، موشک» دربردارنده اشعار او است.

پایگاه اشعار مناسب اجرا در هیأت

نفیسه‌سادات موسوی

نفیسه‌سادات موسوی

زمان بیداری‌ست

هميشه بازی دنيا همين نمی‌ماند
بساط غصب در آن سرزمين نمی‌ماند

مقاومت اسلامی

غزل

باران لطف

از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظه‌ها در هر وصالی نيست

حضرت معصومه علیهاالسلام

غزل

فداها ابوها

هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست
هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست

سیدمحمدجواد شرافت

چه سخت است داغ علمدار دیدن
غم یار، در اوج پیکار دیدن

محمدمهدی سیار

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

مهدی جهاندار

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

میلاد عرفان‌پور

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

رضا خورشیدی‌فرد

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

میلاد عرفان‌پور

گرفتارم گرفتارم اباالفضل
گره افتاده بر کارم اباالفضل

سیدمحمدجواد شرافت

بخوان هشتمین جلوۀ ربنا را
امام قدر را امیر قضا را

سیدمحمدجواد شرافت

برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم

میلاد عرفان‌پور

جمعه برای غربت من روز دیگری‌ست
با من عجیب دغدغۀ گریه‌آوری‌ست

محمدسعید میرزایی

و خانه‌ها، همه، هر جا، خراب خواهد شد
در آسمان و زمین، انقلاب خواهد شد

مرتضی امیری‌اسفندقه

برگرد ای توسل شب‌زنده‌دارها
پایان بده به گریۀ چشم‌انتظارها

علی‌اکبر لطیفیان

نفیسه‌سادات موسوی

هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست

چه سخت است داغ علمدار دیدن غم یار، در اوج پیکار دیدن

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله! خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟ میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

گرفتارم گرفتارم اباالفضل گره افتاده بر کارم اباالفضل

بخوان هشتمین جلوۀ ربنا را امام قدر را امیر قضا را

برخیز که راه رفته را برگردیم با عشق به آغوش خدا برگردیم

جمعه برای غربت من روز دیگری‌ست با من عجیب دغدغۀ گریه‌آوری‌ست

و خانه‌ها، همه، هر جا، خراب خواهد شد در آسمان و زمین، انقلاب خواهد شد

برگرد ای توسل شب‌زنده‌دارها پایان بده به گریۀ چشم‌انتظارها

هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست
هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست

چه سخت است داغ علمدار دیدن
غم یار، در اوج پیکار دیدن

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

گرفتارم گرفتارم اباالفضل
گره افتاده بر کارم اباالفضل

بخوان هشتمین جلوۀ ربنا را
امام قدر را امیر قضا را

برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم

جمعه برای غربت من روز دیگری‌ست
با من عجیب دغدغۀ گریه‌آوری‌ست

و خانه‌ها، همه، هر جا، خراب خواهد شد
در آسمان و زمین، انقلاب خواهد شد

برگرد ای توسل شب‌زنده‌دارها
پایان بده به گریۀ چشم‌انتظارها