شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

آیین دلتنگی

در قاب عکست می‌تواند جان بگیرد
این عشق پابرجاست تا تاوان بگیرد

این اشک‌ها آیین دلتنگی‌ست اما
یک روز اگر از زخم تو جریان بگیرد...

امکان نخواهد داشت داغ رفتنت را
-این انتقام سخت را- آسان بگیرد

خورشید می‌آید که با یک صبح دیگر
از ما برای خون تو پیمان بگیرد

آشفته‌حالی‌های ما امروز باید
تنها در این فریادها سامان بگیرد

حال و هوای آسمان ابری‌ست ای کاش
باران بگیرد... بعد تو... باران بگیرد

صبح من از داغ تو شد لبریز اما
می‌آید آن صبحی که غم پایان بگیرد