شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

احرام تماشا

غسل در خون زده احرام تماشا بستند
قامت دل به نمازی خوش و زیبا بستند

سرخوش از حنجر خنجرزده لبیک زدند
حاجیانی که به خون عهد تولا بستند

پی سرسبزی این قبله در آن سعی صفا
زمزمی سرخ به سرتاسر صحرا بستند

دشت در دشت منا رنگ شهیدستان یافت
تا به قربانگه عشق این صف زیبا بستند...

تا سراپرده رسیدند گروهی که نخست
محمل قافله بر ناقۀ شیدا بستند

حج‌شان جمله در این آینه مقبول افتاد
بزم‌هاشان همه در عالم بالا بستند

به کدامین افق عشق گشودند نظر؟
کاین چنین خنده‌زنان لب ز خدایا بستند