شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

اوج روضه...

دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچ‌کس دلاور نیست

بگو به آن ‌که به قصد تو با تبر آمد
درخت عمر من این‌قدرها تناور نیست

برای بغض علی وقت دیدنت چیزی
به قدر خندۀ تلخ تو گریه‌آور نیست

تویی که حضرت ایوب می‌خورد سوگند
به جز تو صبر کسی با خودت برابر نیست

چه زخم‌ها که پس از زخم‌ها نخواهی خورد
که نیست بار نخستین و بار آخر نیست

هنوز درد تو را روضه‌خوان نفهمیده‌ست
تویی که فاطمه‌ای، اوج روضه‌ات در نیست