شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

باب مراد

سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی  
کارش ز همه خلق جهان عقده‌گشایی  
جان همگان در قدمش باد فدایی  
جود آمده بر درگه او بهر گدایی  

در وسعت ملک ازلی نور ببینید
ای چشم بد از ماه رخش دور! ببینید!
 
ای ماه رجب بوسه بزن بر سر و رویش  
ای مهر ببر سجده به خاک سر کویش  
ای لیلۀ قدر این تو و این طرۀ مویش  
ای خلق خدا روی بیارید به سویش

این باب کرم، باب دعا، باب مراد است  
والله جواد است جواد است جواد است  
 
ای چشم رضا محو تماشای جمالت  
جبریل، پرش سوخته در سیر کمالت  
خورشید بَرَد سجده به ایوان جلالت  
میراث محمّد شرف و خُلق و خصالت  

بالیده رضا لحظه‌به‌لحظه به وجودت  
مشهورتر از کل امامان شده جودت  
 
داده‌ست خداوند به فضل تو گواهی  
در کودکی‌ات سینه پر از علم الهی  
دادی خبر از ابر و هوا و یم و ماهی  
مأمون که نبودش به درون غیر سیاهی  

گویی که شراری شد و یکباره برافروخت  
در آتش بغض و حسد و کینۀ خود سوخت  
 
در سن طفولیتت ای عالِم عالَم  
علم ازل و علم ابد بود مجسم  
زانو زده در محضر تو زادۀ اکثم  
نه زادۀ اکثم که تمام علما هم

تا زنگ ز آینۀ دل‌ها همه شوید  
قرآن به زبان تو سخن گفته و گوید...