شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

برای چه؟

بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟
افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟

راهب به خیل می زدگان گفت «گِرد نی
امشب شده ستاره فراوان برای چه؟»...

بر غربتت گریست کواکب که ماهِ دین
امشب شده به صومعه مهمان برای چه؟...

پرسیده زآن لبان ترک‌خورده از عطش
نام تو چیست؟ کشتۀ عطشان برای چه؟

گفتی که زادۀ نبی‌ام، گفت «پس تو را
کشتند مردمان مسلمان برای چه؟»

آه ای لبت عزیزترین غنچۀ خدا
از تو دریغ آمده باران برای چه؟...

صورت خضاب کرده‌ای از خونِ خود، چرا؟
موی تو خاکی است و پریشان برای چه؟...

این شمع‌ها برای چه هی شعله می‌کشند؟
قندیل‌های صومعه، لرزان برای چه؟

تمثال مریم از چه به محراب، خون گریست؟
چشم مسیح شد به تو گریان برای چه؟...

ای در غمت صحایف پیشین گریسته
ظلمی چنین بر اشرف انسان برای چه؟