بضعة منّی

بضعة منّی

محبوبۀ ذات پاک سرمد زهراست
جان دو جهان و جان احمد زهراست
ما را شده از «بضعةُ مِنّي» معلوم
زهراست محمّد و محمّد زهراست

پایگاه اشعار مناسب اجرا در هیأت

احد ده‌بزرگی

حضرت فاطمه علیهاالسلام

مدح و منقبت

رباعی

بیستم جمادی الثانی

آینه گردانی

مفعول مفاعیل مفاعیلن فع (رباعی)

فداها ابوها

هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست
هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست

سیدمحمدجواد شرافت

چه سخت است داغ علمدار دیدن
غم یار، در اوج پیکار دیدن

محمدمهدی سیار

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

مهدی جهاندار

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

میلاد عرفان‌پور

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

رضا خورشیدی‌فرد

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

میلاد عرفان‌پور

گرفتارم گرفتارم اباالفضل
گره افتاده بر کارم اباالفضل

سیدمحمدجواد شرافت

چشمه چشمه تشنگی، زائران! بیاورید
نام آبِ آب را بر زبان بیاورید

قربان ولیئی

دلِ آگاه ز تن فکر رهايی دارد
از رفيقی که گران است جدايی دارد

صائب تبریزی

من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذره‌ام که آمده تا پیشگاه نور

سیدمحمدرضا شرافت

مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش

ناصر حامدی

در باغ دعا اگر بهار است از اوست
هر شاخه اگر شکوفه‌بار است از اوست

غلامرضا شکوهی

بضعة منّی

هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست

چه سخت است داغ علمدار دیدن غم یار، در اوج پیکار دیدن

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله! خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟ میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

گرفتارم گرفتارم اباالفضل گره افتاده بر کارم اباالفضل

چشمه چشمه تشنگی، زائران! بیاورید نام آبِ آب را بر زبان بیاورید

دلِ آگاه ز تن فکر رهايی دارد از رفيقی که گران است جدايی دارد

من زائر نگاه توام از دیار دور آن ذره‌ام که آمده تا پیشگاه نور

مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش

در باغ دعا اگر بهار است از اوست هر شاخه اگر شکوفه‌بار است از اوست

هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست
هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست

چه سخت است داغ علمدار دیدن
غم یار، در اوج پیکار دیدن

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

گرفتارم گرفتارم اباالفضل
گره افتاده بر کارم اباالفضل

چشمه چشمه تشنگی، زائران! بیاورید
نام آبِ آب را بر زبان بیاورید

دلِ آگاه ز تن فکر رهايی دارد
از رفيقی که گران است جدايی دارد

من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذره‌ام که آمده تا پیشگاه نور

مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش

در باغ دعا اگر بهار است از اوست
هر شاخه اگر شکوفه‌بار است از اوست