شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

تو را رها نکنم

خراب جرعه‌ای از تشنگی سبوی من است
خوشم که دشنۀ عشق تو بر گلوی من است

هزار بار بمیرم تو را رها نکنم
زهیر مسلکم! این مرگ آرزوی من است

بخواه خاک شوم، خاک عین تربت تو
بخواه اشک شوم، اشک آبروی من است

ببخش نوحه‌گرت قلب روسیاهم شد
ببخش گریه‌کنت چشم بی‌وضوی من است

شکست در دل منشورِ اشک، عکس ضریح
دوباره مرقد شش‌گوشه روبه‌روی من است