سفر بسیار کردم تا رسیدن را بیاموزم
زمین خوردم که روزی پر کشیدن را بیاموزم
از این شبهای دوری، رو به صبح روشنی دارم
که جای خواب دیدن، خوب دیدن را را بیاموزم
خدایا حکمت دل بستنم را دیر فهمیدم
مقّدر کرده بودی دل بریدن را بیاموزم
من و این روح نا آرام و این از خود رمیدنها
مگر در خاک، باری آرمیدن را بیاموزم
کنار آفرینش ماندهام چشمم به چشم توست
الهی رمز و راز آفریدن را بیاموزم