روز مرگ

به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا دردِ این جهان باشد..

جنازه‌ام چو ببینی مگو فراق فراق
مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد

مرا به گور سپاری مگو وداع وداع
که گور پردۀ جمعیت جنان باشد

فرو شدن چو بدیدی بر آمدن بنگر
غروب شمس و قمر را چرا زیان باشد؟..

کدام دانه فرو رفت در زمین که نرُست؟
چرا به دانۀ انسانت این گمان باشد؟

کدام دلو فرو رفت و پر برون نامد؟
ز چاه، یوسفِ جان را چرا فغان باشد؟

دهان چو بستی از این سوی، آن طرف بگشا
که های هوی تو در جو لامکان باشد