شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

روضهٔ مدینه

ای دوست در بهشت، تو را راه داده‌اند
پروانهٔ زیارت دل‌خواه داده‌اند

صدها هزار سوخته‌دل بود، زان میان
در روضهٔ مدینه تو را راه داده‌اند

سوگند می‌خورم به گل روی مجتبی
اینجا به خار، منزلت و جاه داده‌اند

این لحظه‌ها غنیمت عمر من و شماست
غفلت مکن که فرصت کوتاه داده‌اند

شیرینیِ زیارتت از شیر مادر است
این جلوه را ز پرتو آن ماه داده‌اند

منّت خدای را که به ما پر شکستگان
پروانهٔ عروج در این ماه داده‌اند

فیض حضور دوست به قدر خلوص ماست
گاهی گرفته‌اند ز ما، گاه داده‌اند

از غربت بقیع به چشم و دل شما
باران اشک و بارقهٔ آه داده‌اند

یعقوب‌وار از چه نگِریَد پیامبر
وقتی به چار یوسف او چاه داده‌اند

سوغات ما به سوی وطن عطر فاطمه‌ست
عطری که با نسیم سحرگاه داده‌اند