شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

زخم بی‌شمار

دلی برای سپردن به آن دیار نداشت
برای لحظۀ رفتن دلش قرار نداشت

امیر هیچ به‌جز زخم بی‌شمار نخورد
امیر هیچ به‌جز درد بی‌شمار نداشت

شبانه‌های علی مثل روز روشن بود
اگر که پنجره‌ها پردۀ غبار نداشت

نه در خیال خلافت که پیش چشمش این
به قدر وصلۀ یک کفش اعتبار نداشت

و کینه‌ها همه یک تیغ شد فرود آمد
که چیز دیگری از کوفه انتظار نداشت