شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

زمانه تو

هنوز می‌چکد از چشم‌ها بهانۀ تو
بیا که سر بگذارد جهان به شانۀ تو

برای گریۀ این ابرهای سرگردان
کجاست بهتر از آغوش بی‌کرانۀ تو؟...

سحر سحر همه جا بادها سراسیمه
نفس نفس همه در جست‌وجوی خانۀ تو...

و بین باغ خزان‌خیز چارفصل هنوز
به انتظار تو قد می‌کشد جوانۀ تو

به صبح جمعه قسم! عصر، عصر دلتنگی‌ست
بخواه تا بشوم لایق زمانۀ تو