شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

زنده بماند

مرد آزاده حسین‌ است که بود این هدفش
که شود کشته ولی زنده بماند شرفش

عوض آب زر، از خون سر این جمله نوشت
ای خوش آن کاو نکند بستر راحت، تلفش

امتحان کرد ز اصحاب، در آخر شبِ عمر
تا به جز مردم آزاده نماند، به صفش

درس غیرت ز وی آموز که تا در دم مرگ
دیده سوی حرم و حفظ زنان، بُد هدفش

برفشاندی به سوی چرخ که این هدیهٔ ماست
گشت از خون سر آن لحظه که لبریز کفش

سوخت کاخ ستمِ پور معاویه به شام
آتشین خطبهٔ زینب که ز دل بود تفش...

«خوشدل» این منزلتی نیست که هرکس یابد
که جهان ناقد و ماییم چو دُرّ و خزفش