شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

سبکباران ساحل‌ها

«اَلا یا اَیها السّاقی اَدِر کأسا و ناوِلها»
که درد عشق را هرگز نمی‌‌فهمند عاقل‌ها...

به ذکر یا علی آغاز شد این عشق، پس غم نیست
«اگر آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها»

همین که دل به لبخند کسی بستند فهمیدند
«جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها»

به یُمن ذکر یا زهرایشان شد باز معبرها
«که سالک بی‌خبر نبوَد ز راه و رسم منزل‌ها»

به گوش موج‌ها خواندند غواصان، شب حمله:
«کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها»...

و راز دست‌های بسته آخر فاش شد آری!
«نهان کی مانَد آن رازی کز او سازند محفل‌ها؟»

شهادت آرزوشان بود و از دنیا گذر کردند
«مَتی ما تَلقَ مَن تَهوی دَعِ الدُنیا و اَهمِلها»