شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

سر تو شاهد است...

هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
آن‌چنانی که در تمامی عمر
در کنار توأم چهل منزل

بس‌که این روزها شکسته شدم
کوفه نشناخت دختر علی‌ام
خم شدم تا بُرنده‌تر شده‌ام
همچنان ذوالفقار صیقلی‌ام

سر تو شاهد است در کوفه
خطبه‌ها خوانده‌ام به طرز علی
همه دیدند در کمال و جمال
می‌رسد دخترش به مرز علی

سر تو شاهد است در کوفه
جای تکبیر سنگ می‌آمد
سنگ تکفیر اُمّتِ جَدَّت
سوی ما بی‌درنگ می‌آمد

وقت رفتن به گوش من گفتی
سفر عشق سوختن دارد
سفر عشق بی‌تو دشوار است
چه کسی یار مثل من دارد

دست بر سینه‌ام گذاشتی و
صبر تعظیم کرد بر زینب
شِکوِه را با وجود این همه داغ
عشق تحریم کرد بر زینب