شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

سورۀ فجر

بوی گل از سپیده می‌آید
اشک شوقم ز دیده می‌آید

اختران لحظه لحظه با تسبیح
دم‌به‌دم می‌کنند کار مسیح

همه سیّارگان همه افلاک
تا سحر سجده می‌برند به خاک

آیۀ نور، زینتِ فلک است
سورۀ فجر، بر لب مَلَک است

نُه فَلَک باغ نرگس‌اند امشب
اختران ماه مجلس‌اند امشب

انبیا اشک شوق می‌بارند
همه سوی مدینه رو آرند

همه آرند در حریمِ عفاف
دورِ گهوارۀ حسین طواف

شب جشن و سرورِ خلق و خداست
شب میلاد سیدالشهداست

شب لبخند احمد است امشب
شب عید محمّد است امشب..

عالم از عفو، گشته گل‌باران
این حسین است ای گنه‌کاران

مهر او تا ابد به ذِمّۀ ماست
بعد حیدر ابوالائمۀ ماست..

عقل کلّ محو در نظارۀ او
چشم فطرس به گاهوارۀ او..

خواجۀ کائنات، فخر بشر
چون کتاب‌اللَّهَش گرفته به بر

به چه خوش گفت سَیدالکونین:
که حسین از من است و من ز حسین..

انبیا زنده‌اند از خونش
تا قیامت نماز مدیونش

حجّ ز خون حسین محترم است
حرم از کربلای او حرم است

به نیازش نیاز برده نیاز
از نمازش نماز گشته نماز

کربلا کعبه، حجّ شهادت او
قتلگه کُشتۀ عبادت او

لب خشکش حیاتِ آب بُوَد
بعد حیدر ابوتراب بود

مکتبش تا خداست مشعل راه
نهضتش بعثت رسول‌الله

دست حقّ بازوی علمدارش
جان ما خاک پای انصارش

روی آزادگی و عشق و امید
از غلام سیاه اوست سفید

روی «جُونش» چراغ دیدۀ ناس
عابسش را شجاعت عبّاس

مسلمش پیر عشق و پیرو راه
در حبیبش کمال حُبّ‌الله

روی حُرّش چراغ حرّیّت
لالۀ سرخ باغِ حرّیت

اکبرش حجّت خدای همه
اصغرش پیر پارسای همه

قاسم او قسیم ظلمت و نور
چشم بَد از مه جمالش دور

روح، سرمست روضۀ یاسش
جان عالم فدای عبّاسش..