غربت

غربت

ای خانۀ دوست! منزل میلادت
در خاطرۀ زمانه عدل و دادت
تو رفته‌ای و هنوز باقی مانده‌ست
در ذهن زمانه، غربت فریادت

پایگاه اشعار مناسب اجرا در هیأت

جواد محقق

امام علی علیه‌السلام

رباعی

بیست و یکم رمضان

آینه گردانی

مفعول مفاعیل مفاعیلن فع (رباعی)

طواف

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

مهدی جهاندار

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

میلاد عرفان‌پور

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

رضا خورشیدی‌فرد

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

میلاد عرفان‌پور

کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان
بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان

مهدی جهاندار

پیِ خورشید، شب تا صبح، در سوزِ مِه و باران
به گریه تاختیم از غرب تا شرق ارسباران

میثم داودی

ای خالق راز و نیاز عاشقانه
در پیشگاه عشق مخلوقی یگانه

اعظم سعادتمند

تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید

سیدرضا مؤید

آه می‌کشم تو را با تمام انتظار
پر شکوفه کن مرا، ای کرامت بهار

علیرضا قزوه

درختان را دوست می‌دارم
که به احترام تو قیام کرده‌اند

سیدعلی موسوی‌گرمارودی

در باغ دعا اگر بهار است از اوست
هر شاخه اگر شکوفه‌بار است از اوست

غلامرضا شکوهی

ای سرّ تو در سینۀ هر محرم راز
پیوسته درِ رحمت تو بر همه باز

ابوسعید ابوالخیر

غربت

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله! خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟ میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان

پیِ خورشید، شب تا صبح، در سوزِ مِه و باران به گریه تاختیم از غرب تا شرق ارسباران

ای خالق راز و نیاز عاشقانه در پیشگاه عشق مخلوقی یگانه

تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید کالای مرا هیچ خریدار نیاید

آه می‌کشم تو را با تمام انتظار پر شکوفه کن مرا، ای کرامت بهار

درختان را دوست می‌دارم که به احترام تو قیام کرده‌اند

در باغ دعا اگر بهار است از اوست هر شاخه اگر شکوفه‌بار است از اوست

ای سرّ تو در سینۀ هر محرم راز پیوسته درِ رحمت تو بر همه باز

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان
بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان

پیِ خورشید، شب تا صبح، در سوزِ مِه و باران
به گریه تاختیم از غرب تا شرق ارسباران

ای خالق راز و نیاز عاشقانه
در پیشگاه عشق مخلوقی یگانه

تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید

آه می‌کشم تو را با تمام انتظار
پر شکوفه کن مرا، ای کرامت بهار

درختان را دوست می‌دارم
که به احترام تو قیام کرده‌اند

در باغ دعا اگر بهار است از اوست
هر شاخه اگر شکوفه‌بار است از اوست

ای سرّ تو در سینۀ هر محرم راز
پیوسته درِ رحمت تو بر همه باز