شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

فرش نفت و خون

با شمایم ای شمایان بشکهٔ دشداشه‌پوش
با وقاحت روی فرش نفت و خون می‌ایستید

ای شما لات و هبل‌های ابوسفیان‌تراش
سال‌ها در خانهٔ امن الهی زیستید

ننگ بر نیرنگتان با ماست روی جنگتان
ما که می‌دانیم اینک در هراس از چیستید

سید ما  آفتابی از تبار مصطفاست
ای شیوخ شب‌زده! از دودمان کیستید؟

نفتتان روزی به پایان می‌رسد آل سقوط!
بی‌گمان امروز اگر هستید فردا نیستید