شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

لحظۀ دیدارِ تو

سامرا امشب ز شب‌های دگر زیباتری
در جلال و در شرف اُمّ القرای دیگری
سر به سر لبریز از عطر گل پیغمبری
مهدی از تو، تو دل از خلق دو عالم می‌بری

هست و بود کبریا را در بغل بگرفته‌ای
جان ختم الانبیا را در بغل بگرفته‌ای

کعبه را در بر گرفتی قبلۀ دل‌ها شدی
با صفاتر از حرم خُرّم‌تر از سینا شدی
روح‌بخش روح عیسی، طور صد موسی شدی
نوربخش چشم خورشید جهان‌آرا شدی

مهدی آمد تا جهان را جنّت اعلی کند
مهدی آمد تا گره از کار عالم وا کند

چشم وا کن نقش جاء الحق به بازویش ببین
ذوالفقار حیدری در تیغ ابرویش ببین
یک جهان توحید در چشم خداجویش ببین
صوت قرآن بشنو و لعل سخن‌گویش ببین

اوست آقایی که بر عالم امامت می‌کند
قائم است و با قیام خود قیامت می‌کند

عاشقان با بذل جان گلبانگ جانان بشنوید
بانگ تبریک از خدای حیّ منّان بشنوید
ذکر جاء الحق ز نخل و باغ و بستان بشنوید
اهل قرآن از زبانش صوت قرآن بشنوید

سورۀ قدر از دهان او طنین انداخته
شورها در آسمان و در زمین انداخته

او چراغ آرزوی دودمان آدم است
او نه یک آیت که در معنی کتاب محکم است
انبیا را اوّل است و اولیا را خاتم است
او مسیحای عزیز یازده عیسی دم است

او همه بود و همه هست امام عسکری‌ست
همچو قرآن بر سر دست امام عسکری‌ست...

ای کویر دل بهار از ابر رحمت‌بار تو
ای چراغ آفرینش روشن از رخسار تو
آفتاب آورده سر بر سایۀ دیوار تو
عید ما یک لحظه، آن هم لحظۀ دیدار تو

«یوسف گمگشته» تو، «کنعان» همه عالم، بیا
ای یگانه منجی ذرّیه آدم بیا

آفتاب کعبه! کعبه بی‌قرارت تا به کی؟
باغبانا! تشنه گل‌های بهارت تا به کی؟
چشم مظلومان عالم اشک‌بارت تا به کی؟
پرچم ثاراللّهی چشم انتظارت تا به کی؟

کی شود عدل تو در کلّ زمین کامل شود
با ظهورت آیۀ اکمال دین کامل شود

ای خدا را دست و بازو! دست بر شمشیر کن
آیۀ فتحاً مبین را بر همه تفسیر کن
آفرینش را پر از گلواژۀ تکبیر کن
کلّ عالم را به تیغ عدل خود تسخیر کن

ای خدا را دست قدرت! ای علی را نور عین!
تا به کی فریاد ما اَین الحسن اَین الحسین؟...