شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

ماه محرم آمده...

ماه محرم آمده باید دگر شوم
باید به خود بیایم و زیر و زبر شوم

باید سبک عبور کنم از خیالِ سود
باید خلاص از تب و تابِ ضرر شوم

آزاد از مثلث تزویر و زور و زر
آزاد از هر آنچه نقوش و صُوَر شوم...

خیر مجسم است محرم، بعید نیست
این ماه، تا ابد تهی از هرچه شر شوم

حتی اگر یزیدی‌ام و در سپاه کفر
چون حر، بعید نیست شهیدِ نظر شوم

شب با یزید باشم و فردای انتخاب
قربانی حسین، نخستین نفر شوم

اینک، ندای: «کیست که یاری کند مرا»
ماه محرم است مبادا که کر شوم

ماه محرم است که بی‌تاب جست‌وجو
در خود همه فرو روم از خویش بر شوم

وقتش رسیده است بگیرم علم به دوش
تکیه به تکیه سینه‌زنان نوحه‌گر شوم

وقتش رسیده است که چون باد روضه‌خوان
کوچه به کوچه مویه‌کنان در به در شوم

وقتش رسیده است خرابه خرابه آه
وقتش رسیده لالۀ کوه و کمر شوم...

باید که بی‌خبر شوم از هرچه هست و نیست
از ماجرای خون خدا باخبر شوم

ماه محرم است نباید هبا روم
ماه محرم است نباید هدر شوم

وقتش رسیده است که خلع جسد کنم
وقتش رسیده است که از خود به در شوم...

بی سوزِ آه، سینه در این ماه، دوزخ است
باید که گرم، درخور شعله، شرر شوم

باید که سینه داشته باشم نه دوزخ، آه
باید لهیب آتش آه سحر شوم...

بارانی است دیدۀ خاتون اهل بیت
چشمه به چشمه اشک شوم پرده‌در شوم

وقتش رسیده است که با گریه بر حسین
چون قصۀ حسین به عالم سمر شوم...

تشییع دست‌های علمدار آب را
وقتش رسیده است که آسیمه‌سر شوم

وقتش رسیده خطبه شوم، خطبه‌ای بلیغ
وقتش رسیده شعر شوم، شعرِ تر شوم...

ماه محرم آمد و مَحرَم شدم به تیغ
آماده‌ام که مَحرَم خون و خطر شوم

با ناله‌‌های حضرت سجاد از سحر
تا شام سرخ آمده‌ام، همسفر شوم

ماه محرم است و نماز حسین را
آماده‌ام، حواله اگر شد، سپر شوم

وقتش رسیده است یزید پلید را
همچون زبان زینب کبری تشر شوم

وقتش رسیده است که در چشم ابن سعد
چونان به چشم شمر لعین نیشتر شوم

وقتش رسیده حرملۀ نابکار را
گردن به تسمه گیرم و تیر و تبر شوم

مرد خدا به غیر شهادت هنر نداشت
وقتش رسیده است که اهل هنر شوم

وقتش رسیده است که مختارگونه سرخ
با قاتلان خون خدا در کمر شوم

یعنی به کینه‌خواهی اولاد فاطمه
شمشیر بر کشم به شب و حمله‌ور شوم...

سرهایشان به نیزه بر آرم یکی یکی
حکم قصاص، حکم قضا و قدر شوم

آتش کشم به خیمه و خرگاهشان به خشم
نیزه به نیزه در پیِ‌شان سر به سر شوم...

ماه محرم آمده پا در رکاب خون
در خون خویش آمده‌ام مستقر شوم

بر چشم دشمنان قسم خوردۀ علی
مانند تیر آمده‌ام کارگر شوم...

از سایه‌ام هراس بیفتد به خوابشان
کابوسشان هر آینه از هر نظر شوم
::
ماه محرم آمد و افسوس می‌رود
آماده‌ام که راهی ماه صفر شوم