شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

مرز ما عشق است

باز در گوش عالم و آدم
بانگ هل من معین طنین انداخت
دست تفکیر با اشارۀ کفر
شعله در خیمه‌گاه دین انداخت

خیمه‌ها باز هم محصاره بود
به حریم حرم جسارت شد
شعله‌ها تا دم حرم آمد
باز هم صحبت از اسارت شد

در مسیر حسین جان دادن
با شهیدان کربلا عشق است
هر کجاییم کربلا برپاست
راه ما اوست، مرز ما عشق است

روز و شب دور خیمه‌های حسین
هر قدم گرم جان‌سپاری بود
اشک او پا به پای تسبیحش
هر سحر دانه دانه جاری بود

حاج قاسم که در دل میدان
غرش رعد و خشم طوفان بود
وقت رحمت نسیم بود نسیم
دست او بر سر یتیمان بود

گوشه گوشه شنیده است این صحن
خواهش و گریه و دعایش را
این حرم می‌دهد شهادت که
بارها دیده اشک‌هایش را

بارها پا به صحن این مرقد
با دلی شعله‌ور گذاشته بود
بارها روی شانه‌های ضریح
با دلی تنگ سر گذاشته بود

مهربان بود مثل باد بهار
سرو این خاک بید مجنون بود
پاسدار حریم خون خدا
جان‌نثار رقیه خاتون بود

تن به مردن نداد و بی‌سر شد
کشتۀ راه سیدالشهداست
دستش افتاد روی خاک ولی
حرم اهل‌بیت پابرجاست