مرهم

میان هجمۀ غم‌ها اگر پناه ندارد
حسین هست نمی‌گویم او سپاه ندارد

حسین مرهم زخم برادر است و غمی نیست
زمانه حرمتشان را اگر نگاه ندارد

حسین هست که سر روی شانه‌اش بگذارد
حسین هست نیازی به تکیه‌گاه ندارد

میان لشکر او مرد مانده؟ آه نمانده
درون خانۀ خود یار دارد؟ آه ندارد

زمانه تلخ‌ترین زهر را به کام حسن ریخت
دلاوری که به جز ترک جنگ، راه ندارد

کسی که صلح حسن را غلط شمرد، ندانست
امام مفترض الطاعة اشتباه ندارد

درید قلب حسین آن چنان ز داغ برادر
که احتیاج به گودال قتلگاه ندارد