شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

نذر محرّم

گریه کن لؤلؤ و مرجان، که هوا دم کرده
چاهِ کوفه عطشِ چشمۀ زمزم کرده

ذوالفقاری‌ست که سر خم نکند پیشِ کسی
پشتِ ابروی تو را خونِ جگر خم کرده

شانه‌ای محرمِ غم نیست که این ابرِ حزین
رو به چاه آورده، پشت به عالم کرده:

«آه! ای چاه، به این قومِ وفادار بگو
که علی خوبی در حقّ شما کم کرده؟»

صبر کن صبر، علی! کرب‌وبلا نزدیک است
مزدِ احسانِ تو را کوفه فراهم کرده

مصحف این‌بار به شمشیر ورق خورد و علی
ختمِ قرآنش را نذرِ محرّم کرده